Site icon The Buddhists News

داستانی درباره غلبه بر انزوای خود، ترس و وحشت

سالها پیش من یک دوست داشتم به نام نیکی، یک پسر خوش قیافه، که یک صندوق تامینی موفق در نیویورک اداره می کرد. مانند بسیاری از مدیران پرچین، نیک جوان بود، پر از اعتماد به نفس با یک نفس بزرگ. او در زمان خطرات بزرگ برای مشتریان خود، تا به حال بسیاری از شانس و مقدار زیادی پول برای سرمایه گذار خود و خود ساخته شده است. نیکی همیشه سوار یک ماشین ورزشی واقعا خوب، متعلق به یک آپارتمان بزرگ و در تمام بهترین رستوران ها و احزاب پوشیدن لباس های گران قیمت نشان داد و همیشه دوست دختر زیبا بود. پس از بیش از یک دهه زندگی «زندگی خوب» نیکی در سن 51 سالگی هنوز معتقد بودند که موفقیت او برای همیشه باقی خواهد ماند. اما پس از آن یک شبه بازار تبدیل و سقوط کرد. پرچین نیکی بی ارزش شد و او را در شوک گذاشت. نيک چند روز نخوابيد و سعي کرد بفهمه چطور ميشه سرمايه هاي تامينش رو نجات داد به عنوان یک نتیجه از استرس، ترس و وحشت او در بیمارستان با حمله قلبی به پایان رسید. سال ها نوشیدن، مهمانی و اضافه وزن در این بحران گرفتار نیک شد. اوضاع از بد به بدتر ادامه داشت. نیکی به زودی کار خود را از دست داده و مجبور شد به فروش آپارتمان گران قیمت خود و ماشین های ورزشی و همه چیز را که هویت نیکی ساخته شده بود در حال حاضر رفته بود. نيکي با درک سختي روبرو شد که مهم نيست چقدر سخت آرزو کنه يا تلاش کنه زندگيش هرگز به همون شکلي که بود بر نمي گرده او احساس گمشده، تنها، ترس و پوچ بود. نیکی تصمیم به ترک حرکت نیویورک به یک کابین در بیابان آلاسکا که در آن به عنوان یک پسر جوان او هم با پدرش صرف کرده بود. زندگی در بیابان در ابتدا آسان نبود. خسته، اضافه وزن و ناسالم و معتاد به الکل، نیک احساس انزوا و از دست رفته شهرستان و فکر در مورد بازگشت. اما با گذشت زمان نیکی شروع به احساس بهتر و بیشتر در خانه با کابین ساده و طبیعت خود را. انزوا به نیکی زمان داد تا زندگی اش را منعکس کند. او روزهایش را صرف خواندن، مراقبه و پیاده روی کرد. پس از چند هفته نیکی در واقع شروع به احساس سالم شاد و در صلح برای اولین بار در سال های بسیاری.

نیکی منعکس شده در زندگی قدیمی خود و متوجه شدم که زندگی قدیمی است که او بر روی خیلی سخت چسبیده بود، واقعا مهم نیست دیگر. این همه به نظر می رسید مانند یک حافظه دور. او خود را از دست ندهید, خانه, ماشین و نه همه مردم آب و هوا عادلانه او به نام دوستان. یک روز صبح به عنوان نیکی از طریق بیابان راه می رفت، او احساس موج قدردانی بیش از او آمده است. نیک برای روزی که بازار سقوط کرد سپاسگزار بود و زندگیش را آزاد کرد تا او را به این لحظه برساند. نیکی متوجه شد که اگر سرنوشت مداخله نکرده بود، او هرگز نمی توانست ترک تعقیب پول، و چیزهای خوب. اون ميدونست که زندگيش رو تلف ميکنه.

داستان نيکي خيلي چيزا به ما ياد ميده نیک یک معامله گر صندوق های تامینی بی باک بود و به خوبی انجام داد. روزی که بازار سقوط ذهن نیکی متزلزل شد و او تبدیل به زندگی خود را به بازگشت راه آن را قبل از سقوط بود. ترس و وحشت او را پیشی گرفت و این او را به اتاق اورژانس فرود آمد. وقتی نیک در اتاق اورژانس دراز کشید و باور داشت که در حال مرگ است، او در آن لحظه متوجه شد که هیچ چیز در زندگی و یا این دنیا واقعا مهم نیست. همه آن چیزهایی که برای او بسیار مهم بود و او قبلا نگه داشته بود، در واقع هیچ معنی. همه چیزهایی که بر او تاکید کرد، خشم او نسبت به دیگران، اموال و جاه طلبی های مادی او همه بی اهمیت بود در حالی که او با مرگ مواجه شد.

نیکی شادترین او تا به حال در تمام زندگی خود بود، روزی که او همه چیز را از دست داده و خود را در بر داشت، در حالی که خود منزوی در کابین در بیابان، زندگی به سادگی خواندن، ورزش، و مراقبه و فراتر از لحظه حاضر نگران نیست. نیک راه سختی برای وابستگی به زندگی قدیمیش رو یاد گرفت، که منجر به ترس و وحشت شد. او متوجه شد که می تواند آینده خود را کنترل کند. همه چیز مانند طبیعت, آن را به حال فصل و غیر دائمی بود. و در نهایت وقتی که او واقعا رها کرد، همه چیز تبدیل شد، بسیار خوب.

در جهانی که اکنون با عدم قطعیت در برابر Covid-19 مواجه است، با خود و انزوای اجباری، و این همه ترس، وحشت و عدم قطعیت ما می توانیم داستان نیکی را در نظر بگیریم و آنچه را که او در مواجهه با شرایط مشابه کشف کرد. ما می توانیم ببینیم که چگونه نیکی یک وضعیت منفی را به مثبت تبدیل کرد، در نهایت او را به پیدا کردن شادی، خود و صلح هدایت کرد.

بیشتر دامما

Exit mobile version